خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟ | | طاقت بار فِراق این همه ایامم نیست |
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد؟ | | سر مویی به غلط در همه اندامم نیست |
میل آن دانهی خالم نظری بیش نبود | | چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست |
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن | | بامدادت که نبینم طمع شامم نیست |
چشم از آن روز که بَرکردم و رویت دیدم | | به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست |
نازنینا! مکن آن جور که کافر نکند | | ور جَهودی بِکُنم بهره در اسلامم نیست |
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف | | من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست |
نه به زِرق آمدهام تا به ملامت بروم | | بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست |
به خدا و به سراپای تو، کز دوستیت | | خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست |
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی | | به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست |
سعدیا! نامتناسب حَیَوانی باشد | | هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست |
برای عشقم...
ما را در سایت برای عشقم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mohammad-hafez بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت: 6:39